دیشب ما آب گرم نداشیم و شوفاژ هم همینطور، این ماه دفعه دومه ....صبح هم از آب گرم خبری نبود و از سر اجبار موهام رو مدل جاناتان گرتی ، بستم . تمام راه خونه تا دانشگاه رو داشتم فکر کردم به کارهایی که باید انجام بدهم و اینکه خیلی هم عقب نیستم ولی احساس می کنم جریان تغییرات زندگی ام رو انگار روی دور تند گذاشتن اصلا برای خودم وقتی نگذاشتم جدیدا . بدون اینکه بدونم آخر
و عاقبتش به کجا ختم میشه و بدون حرص و جوش اضافی دارم میرم جلو تا
ببینم چی میشه.
بعد از ناهار یه لیوان چایی سبز درست کردم و چند تا برگ نعناع هم انداخته بودم توش . نشسته ام توی سالن و به تابلوی اطلاعات نگاه می کردم. ماگ پر از چایی اون هم با بوی نعناع ، چه ترکیبی ، به به. این اتاق قهوه خوری ما مثل سالن های انتظار کلینک مییمونه ولی بهم آرامش می ده و یواش یواش مسکنی که خورده ام اثر می کنه و فکر می کنم درد شونه ام آروم تر شده . بقیه صحبت می کنند و هم بین حالت هستم ونیستم ، هستم! از یک جایی به بعد رییس لابراتوارمون هست که داره از من سوال می کنه در مورد کارم و دیگه همه صحبت ها شیف داده میشه به کار من بیچاره ، در چه وضعیتی هستی و چیکار می کنی؛ سوال کردن هاش رو دوست داشتم ، حس خوبی پیدا کردم یک جورایی فکر می کردم طرف صحبتم خیلی آشناست و یک جورایی دل سوز...
بعد از ناهار یه لیوان چایی سبز درست کردم و چند تا برگ نعناع هم انداخته بودم توش . نشسته ام توی سالن و به تابلوی اطلاعات نگاه می کردم. ماگ پر از چایی اون هم با بوی نعناع ، چه ترکیبی ، به به. این اتاق قهوه خوری ما مثل سالن های انتظار کلینک مییمونه ولی بهم آرامش می ده و یواش یواش مسکنی که خورده ام اثر می کنه و فکر می کنم درد شونه ام آروم تر شده . بقیه صحبت می کنند و هم بین حالت هستم ونیستم ، هستم! از یک جایی به بعد رییس لابراتوارمون هست که داره از من سوال می کنه در مورد کارم و دیگه همه صحبت ها شیف داده میشه به کار من بیچاره ، در چه وضعیتی هستی و چیکار می کنی؛ سوال کردن هاش رو دوست داشتم ، حس خوبی پیدا کردم یک جورایی فکر می کردم طرف صحبتم خیلی آشناست و یک جورایی دل سوز...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر