۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

آرامش

دلم آرامش مي خواد
نه مثل يك تيكه سنگ يا مثل يك مرده توي قبرستان
من مي خوام دلم آروم باشه، جوري كه همه در ترديد باشند.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

يك دوست

همه منتظر آن هستیم که هرگز نمی آید،
آن بهترین دوست ناپیدا،
آن یار عزیز نادیده،
که هیچ روز از راه نمی رسد
واقعا نمي يادش

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

شهرك سينمايي


جمعه با دوستانم رفتيم شهرك سينمايي ، فضاي خوبي مي تونست باشه اگه نگهداري مي شد.
!جدا ما ايرانيها مي تونيم با هيچي كسي بشيم!( البته اينو من نگفتم، يك فرانسوي مي گفت)
حتما كلي زحمت كشيده مرحوم علي حاتمي كه توي دهه هاي اول انقلاب و بي ثباتي هاي مختلف
سياسي، فرهنگي ، اجتماعي خودمون با اختلاف عقيده هايي كه اون دوره شديد تر از حالا بود با قدرت كوبندگي و تخريب كنندگي شديد تر،حرفي براي گفتن داشته باشه.
جدا دستش درد نكنه ، فكر مي كنم مي تونم تا حدودي سنگيني كارش رو بفهمم

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

پیش آمد

بهار داره کم کم نصف مبشه
من دیشب مثل یک پیر مرد بچگی کردم ،یواشکی دویدن ،روبرو شدن اتفاقی با رد پای یک دوست
حسم میگه یک قدم مونده،تلواسه بیهوده خوشگلی دارم
شیرین ترین قسمت یک پیشامد ، اختیار دردی است که
بدشانسی هم از توصیفش عاجز باشه