۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

تغییرات دوست داشتنی


واقعا چقدر دنیا عوض شده و چه دوره پر تلاطمی رو می گذرونیم
در سال ۱۹۶۴ مدیر هتلی در جنوب آمریکا توی استخری که سیاهپوستها شنا می کردند اسید می ریزه. یعنی نژادپرستی به حد اعلا .خوشحالم که داریم عوض میشیم. حداقل اداش رو در میاریم
The most famous photograph ever taken in St. Augustine shows the manager of the Monson Motel pouring acid in the swimming pool while blacks and whites are swimming in it. That horrifying photograph was run on the front page of the Washington newspaper the day the senate went to vote on passing the Civil Rights Act of 1964."

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

دوستت دارم
همینطوری
بدون اینکه فکر کنم
به خودم میگویم

"لااقل یک داستان عاشقانه داشته باش
قبل از آنکه مرده باشی!"

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

تمام روز تعطیلم به خوندن گذشت . از صبح تا شب خوندم
حالا چی بود ! یک کتاب از آذر آریان پور در مورد زندگی خودش. به نام دیوار های بلند. به نظر من نویسنده یا خودش رو خیلی جا ها سانسور کرده یا کم کاری .

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

از سفر که برمی گردی، اعضای بدنت اعلام وجود می کنند...ولی چیکارشون کنم که بعضی وقتها نشانه بودن ها با درد هست!

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

امروز تولد یکدونه خواهر منه . آروم ، دوست داشتنی ومتین هست. به دنیا اومدنش تقربیا همزمان با مدرسه رفتن من بود. همیشه وقتی اولین روزهای مدرسه رو به یاد میارم .حضور خواهرم از همه پررنگ تر هست. بعضی وقتها دوست دارم توی همون فضا بودم و یک دنیا هیجان بچگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

وجودش و یا نبودش بخشی از منه. اگه ازش ننویسم انگار خودم رو انکار کردم و بنویسمش حریم خصوصی‌ ام عریان شده . اصلا ، دوست ندارم این برزخ رو
دوست ندارم این بودن ها رو

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

کی گفته من از حالا باید استرس سال سال بعدمو داشته باشم و حرص کارهای کرده و نکرده ام رو بخورم؟ خدا بزرگه حتی اگه وجود نداشته باشه!

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

خودم را زجر نمیدهم .مدتها پیش یاد گرفتم برای شفای زخمهایم باید شجاعت روبرو شدن با آنها را داشته باشم.
اما از وقتی عازم این سفر شده ام ، حس میکنم پازل خیلی عظیمی جلویم است و تکه هایش دارد کم کم ظاهر
میشود، تکه های عشق، نفرت، فداکاری، بخشش، شادی و سوگ.... الان نمیتوانم ، چون درست درکش نمیکنم،
اما وقتی کردم، حقیقت مرا آزاد خواهد کرد
پالو کوئیلو


۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

بعضی وقتها مثل دیروز می ترسم وسط پیچ و تاب زندگی گم بشم.من بی تقصیر بودم....آدمیزاد هست و پیچیدگی هایش

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

بحث های ایران شناسی، دیدن آدمهایی که زبان مادریت رو به خوبی صحبت می کنند وسط یک شهر تاریخی اروپای شرقی حس خوش آیندی هست. از یک طرف مذهبی -مسیحی شدید بودند از طرف دیگه جنگ جهانی و اردوگاه آشویتش رو داره از طرف دیگه کلیساهایی با یک عالمه قبر شاه های مختلف جذاب می تونست باشه ....ولی وقتی بیشتر می فهمی که دوستان خوب می تونی داشته باشی و لحظات خوش آیندی رو سپری کنی بیشتر لذت می بری و احساس می کنی سبک شدی.حس خوشایندی هست!

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

دارم میرم. دارم میرم
شمال یا جنوب مهم نیست .مهم همینه که آماده رفتن هستم.

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

همیشه خواب دیدن هیجان زده ام می کنه. دیشب خواب دیدم موهایم سفید شده. بیش از چهل درصدش .تا صبح بین خواب و بیداری بین خوشحالی و غصه دار بودن دست وپا می زدم....ولی حیف که صبح شد و همه چی تموم شد.

دو ماهینبودم. رفته بودم برگردم به دنیای بی خیالی و بی وزنی.همیشه وقتی برمی گردم پاریس ، مچاله هستم.احساس می کنم روحم هنوز توی خونه هست.
به دلایلی چند روزی خونه دوستان بودم. یک آپارتمان حدود سی متری که طبقه چهارم یک ساختمون نسبتا قدیمی بود و هیچ پنجره ای رو به خیابان نداشت . یعنی آسمون هم نداشت .
ولی نمیدونم فرق خونه و خوابگاه هست یا روحیه من.من حس بهتری داشتم.حس زندگی تو یک مجتمع دانشجویی رو دوست ندارم.اصلا