خودم را زجر نمیدهم .مدتها پیش یاد گرفتم برای شفای زخمهایم باید شجاعت روبرو شدن با آنها را داشته باشم.
اما از وقتی عازم این سفر شده ام ، حس میکنم پازل خیلی عظیمی جلویم است و تکه هایش دارد کم کم ظاهر
میشود، تکه های عشق، نفرت، فداکاری، بخشش، شادی و سوگ.... الان نمیتوانم ، چون درست درکش نمیکنم،
اما وقتی کردم، حقیقت مرا آزاد خواهد کرد
پالو کوئیلو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر