۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

یک خانواده محترم


آخر هفته ، فیلم یک خانواده محترم رو با دوستم  دیدیم. متفاوت بود از هر آنچه که فکر می کردم . سالن سینما تقریبا پر بود وبیشتر غیر ایرانی بودند.بخش های از فیلم بیش از اندازه سیاه بود ودر کل اندوهناک .دعواهای خیابانی ، کنترل با دوربین مدار بستهء کلاس درس و...حتی دوست من که تا حالا ایران نیومده هم همین نظر رو داشت. نماهای فضای شهریش هم که فاجعه بود.
به نظر من قشنگ ترین نمای فیلم تصویر برادر زاده امیر جلوی ورودی آی سی یو بود .
درسته  که بودند و هستند کسایی که با هزار جور ادا و اطوار و سیاست ،از ورود ممنوع های رفتار انسانی عبور کردند  و یکه تاز هستند ولی در نهایت زیر صفر هستند . دلهای شادی ندارند ونه روح شادی دارند و نه جسم آرومی و هیچ کدومشون چشماشون نمی خنده....

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه


صبر کردن سخته و فراموش کردن دردناک ...
اما میدونی دردناک تر از همه آنان کدام است...
ندونی باید صبر کنی ...
یا فراموش كني.......

۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

.....اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی، اگر فقیر باشی، برعکس، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی. کودک من! 
تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی. ما تنها توی رَحِم برابر هستیم.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/ اوریانا فالاچی

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

رییس جمهور دنیا هم که  عوض نشد....

۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه



فرن - وقتی یکی همش بد میاره و با ماشین تصادف می‌کنه بهش چی می‌گن؟
بکستر - سابقه بیمه‌ش خرابه؟
فرن - این وضع منه با مردها. من استعداد عجیبی دارم که عاشق آدم اشتباه، در جای اشتباه و در زمان اشتباه بشم
.....چیکار کنم که پله برقی ایستگاه متروی نزدیک خونه همیشه منو یاد میافتم، مثل تو چاله افتادن میمونه،...یعنی در حقیقت هربار که پله ، اون هم از نوع برقی می بینم که چطوری روی هم دیگه سُر می خورند یادت می کنم  و بهتره که فاتحه هم نفرستم ویادآوری کنم به خودم که زندگی در حال جریان داره  و بدون تو .....



۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

کی بود می گفت کس نخوارد پشت من ، جز ناخن انگشت من...
امروز تعطیل بود و من از گرفتگی عضلات کمرم مردم، هرچی دوش آب گرفتم هم فایده ای نداشت، تمام روز تعطیل به غصه و آه گذشت.