۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

این روزها ، خواهرم هم داره خونه رو ترک می کنه، استرس ، دلتنگی، تنهایی و جدایی ،...حسش رو بیشتر از هر وقت دیگه ای به من منتقل می کنه . ....
من هم این روزها ،   سرم  رو تا  خرخره  فرو  کردم در گذشته، با تمام قوا ....
کاش چوب سحرآمیزت  داشتم و تو هوا  می چرخوندم و هر کجای زندگی ام رو که دوست نداشتم  تغییر می دادم ... دردهایم  را ، سختی هایم را ، سهل انگاری هایم را ، ناشکری هایم را ، قدرنشناسی هایت را ، بی اعتنایی ها را ... همه و همه را با یک اشاره پاک  می کردم ... زشتی ها را زیبا می کردم .....کاش می شد...
در عوض ، این روزها روی کاناپه  لم  دادم و بعد نیشم را تا بناگوشت بازکردم ،و خوراکی های جدید رو تجربه کردم ....

۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

برنامه ریزی  که  توش بشه به همه چی برسی، همین میشه نارسیس خانم! دفاع تز دوستت، تحویل بخشی از کار، حتما تعطیلات رو خونه رفتن و....
آخرش شب یلدا، شب چله ، بلندترین شب سال ، یا هر چی که هست رو تا صبح توی فرودگاه بیدار میمنونی، با چشمان نیمه باز...تاحالا شب امتحان هم این کار وضع رو تجربه نکرده بودم!!!!
ولی یک اتفاق هیجان انگیز داشتم ، چشمام برق می زنه و دارم کتاب می خونم تا صبح بشه برم تهران
دوستِ مراکشی من بالاخره دفاع کرد.
تمام اعضا لابراتوارمون برای دفاعش اومده بودند ، حتی کسایی که خیلی نمی جوشند. قسمت هیجان انگیزش وقتی بود که درجه تزش رو اعلام کردند و از خوشحالی گریه اش گرفته بود ، استاد راهنماش  اشک ریخت....و من هم.
روز شلوغی بود ، دفاع ، جشن آخر سال و هیجان های همیشگی من برای اتفاقات بعدی.....

۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

کف دست


پشت ِ دست آدمها به صافي كف دستهايشان نيست ، هرچی هم که سن آدمها بالاتر میره ناصاف تر و پیچیده تر میشه...
پشت ِ دستهايت براي خودت ، كف دستت رو نشونم بده !

عصر که با مامانم صحبت می کردم ، برای من  ماجرای کمدی ، تراژدیک خانوادگی رو تعریف می کردم که خودش ، من  و همچنین پدرم در نهایت بی گناهی ، در معرض اتهام قرار گرفتیم. بیشتر شبیه یک کودتای حکومتی هست ، ایجاد حکومت نظامی با تکیه بر  قدرت احترام به بزرگتر ...ایجاد یک خفقان عمومی و بعد هم ترور شخصیتی  آدمهای مضمون به داشتن اطلاعات ، قدرت فهم و شعور ،....که حداقل اجازه نمی دهند با دروغ شنیدن و سکوت کردن به شعورشون توهین بشه.
این وسطها هم برای حفظ صلح خانواگی ، باید مصالحه کرد و کنار اومد و بابت گناه نکرده عذر خواهی کرد، قدرت قوم و قبیله رو نباید دست کم گرفت ، مثل کلیسای قرون وسطا میمونه....حکمش ، هر چند غلط ، حکم  وحی رو داره ....
بعد میگن چرا اوضاع مملکت این شکلی هست،...دمکراسی و آزادی بیان که قرار نیست از دفتر رهبری شروع بشه...لایه های تفکر ایرانی هست که بعضا  رفتارهای لومپنیسمی هم  از خودش نشون میده که در نوع خودش بی نظیر هست.
منشاء تمام عقب موندگی های ذهنی ما ها دنيايي است كه درون سينه هايمان حبس مي كنيم و اصرار داريم دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم را از جور دیگه ای نشون بدهیم . زیاد هم فرقی نمی کنه توی فنلاند و نروژ توی سرمای منها چند درجه باشیم یا وسط کویر نمک یا توی تهران دود زده ! فرقی نمی کنه که پزشک باشیم ، باربر ساده یا یک شکنجه گر حرفه ای ...

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

به یه جایی می رسی که می بینی دیگه تو دلت تموم شده. به قول دوستی *خورشید هم اگه بیاد این دستت و ماهم اون یکی دستت دیگه ارزشی برات ندارد. همه بهونه هایی که برای خودت می تراشیدی به باد رفته و دیگه  امیدی هم  نیست.
هیچ ترسی  هم نداری  از خودت. تمام شجاعت و اعتماد به نفس و قدرت ات برگشته. می دونی که نباید کش بدی و دیگه وقتش رسیده.
متاسفانه حتی جرات و مسولیت اتمام هم به عهده خودته.
همین.
تمام.
پشیمون نیستم، فقط غمگین و متاسفم. 
ثبت شود برای آینده.....
وسط این شلوغ ، پلوغی های مزمن همین یکی رو کم داشتم...