۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

دوستِ مراکشی من بالاخره دفاع کرد.
تمام اعضا لابراتوارمون برای دفاعش اومده بودند ، حتی کسایی که خیلی نمی جوشند. قسمت هیجان انگیزش وقتی بود که درجه تزش رو اعلام کردند و از خوشحالی گریه اش گرفته بود ، استاد راهنماش  اشک ریخت....و من هم.
روز شلوغی بود ، دفاع ، جشن آخر سال و هیجان های همیشگی من برای اتفاقات بعدی.....

هیچ نظری موجود نیست: