۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

خشمگینم ، خشمگین ! معنی ایرونی بازی  داره برام جا میوفته.بیزینس  مرزش تا کجاست، شخصیت بقیه یا بی رگ وریشه بودن خودشون...کم کم دارم قطع می کنم ، هرچی که اضافه هست.
لبریز از حرف زدنم که اگه شروع کنم حالا حالاها تموم نمی شه و قابلیت این رو خواهم داشت که رکورد فیدل کاسترو رو درجا بزنم و بدون اینکه آخراش بیهوش بشم یه نفس مثل این چریک پیر صحبت کنم! کاش زودتر برگرده، قلبا منتظرم.

۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

عید مبارک

سال  نویی پاشد آومدم خونه دوستم استراسبورگ، آخ جون، آخ جون که بساط هرهر و کر کرمون به راه هست و کیفم کوک هست
سفره هفت سین چیدن به همه مخلفاتش. حس خونه دارم و کیفم کوکه.
خلاصه کلام خوش باشید به ما که خوش میگذره. عیدتون مبارک. خوش بگذره.اگه رفتین تجریش جای منم خالی کنید.

۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه

امروز کلی عزمم رو جزم کردم و رفتم پارک سوو ، آی راه رفتم ، آی دویدم ...بعد از مدت ها وسط شهر بودن ، دلم یک فضای باز می خواست و رفتم  این پارک رو فتح کردم.کله ام هوا خورد حسابی...به به
همش فکر می  کردم به اینکه همه ء آدم ها از لحظه اي كه به دنيا میان تا وقتي كه مي ميرند مسيري رو طي مي كنند. اين مسير می تونه متغییر باشه . تغييرات اش هم به زمان،اتفاقات،جغرافيا و شرایط غیر منتظره بستگي داره.يه جاهايي راهه يه جاهايي بي راه. حالا من چه قدر راه رفتم، چقدر بیراه ، بماند ....هر دو تاثيراتي كه بايد مي گذاشتند رو گذاشتند.
ولي بايد ديد كه الان من چقدر انرژي دارم براي بي راه رفتن و اين كه چقدر مي تونم تشخيص بدم كه راه رو اومدم يا بي راه رو ولي بعضي وقت ها مسير بي راه ها خيلي جذاب و قشنگه!خدا رو شكر كه حداقل  از بیراه ها هم برای خودم راه ساختم ....
 این جا ایستاده ام با کوله باری از تجربیات، خاطرات و آموخته های خواسته و نا خواسته. به راه های آمده فکر می کنم و به راهی که می خواهم بروم، اینجا هستم با چشمایی که هنوز می تونه از ذوق برق بزنه و شاد باشه ...

۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

افتادن برف

 امروز به طور خستگی ناپذیری برف می بارید، واتیکان می خواد پاپ انتخاب کنه ، اینترنت  ایران به طرز بی رحمانه ای به هم ریخته ، هوگو چاورز شهید شده ،‌ یک هفته مونده به عید ایرانی، این همه برف و میشه که بشه برقِ برف بگیردت. راستش خیلی وقت ذوق کردن ندارم، از صبح کله ام توی کاغذ هام بود، احساس می کنم هر چی بیشتر می نویسم ، بیشتر کم میارم و سوال پشت سوال دارم .....
اگه این هفته خوب پیش بره،  هفته آینده ، یک نقشه هایی برای توسعه فکری ، کالبدی خودم دارم!


۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

چای نعناع

دیشب  ما آب گرم نداشیم و شوفاژ هم همینطور، این ماه دفعه دومه ....صبح هم از آب گرم خبری نبود و از سر اجبار موهام رو مدل جاناتان گرتی ، بستم . تمام راه خونه تا دانشگاه رو داشتم فکر کردم به کارهایی که باید انجام بدهم و اینکه خیلی هم عقب نیستم ولی احساس می کنم جریان تغییرات زندگی ام رو انگار روی دور تند گذاشتن اصلا برای خودم وقتی نگذاشتم  جدیدا . بدون اینکه بدونم آخر و عاقبتش به کجا ختم میشه و بدون حرص و جوش اضافی دارم میرم جلو تا ببینم چی میشه.
 بعد از ناهار  یه لیوان چایی  سبز درست کردم و چند تا برگ نعناع  هم انداخته بودم توش . نشسته ام توی سالن  و به تابلوی اطلاعات نگاه می کردم. ماگ پر از چایی اون هم با بوی نعناع ، چه ترکیبی ، به به. این اتاق قهوه خوری ما مثل سالن های انتظار کلینک  مییمونه ولی بهم آرامش می ده و یواش یواش مسکنی که خورده ام اثر می کنه و فکر می کنم درد شونه ام آروم تر شده .  بقیه صحبت می کنند و هم بین  حالت هستم ونیستم ، هستم!  از یک جایی به بعد رییس لابراتوارمون هست که داره از من سوال می کنه در مورد کارم و دیگه همه صحبت ها شیف داده میشه به کار من بیچاره ، در چه وضعیتی هستی و چیکار می کنی؛ سوال کردن هاش رو دوست داشتم ، حس خوبی پیدا کردم یک جورایی فکر می کردم طرف صحبتم خیلی آشناست و یک جورایی دل سوز...

۱۳۹۱ اسفند ۱۳, یکشنبه

برای یک دونه خواهرم

یک جایی می خوندم که  یادم نمیاد کجا بود! ، زبان های مختلف و روش های مختلف تعاریف های  خودشون رو برای موسیقی سمفونیک دارند و لی همشون شرط و شروط خودشون رو برای اینکه یک موسیقی سمفونیک  باشه دارند. اگر بخواهیم از آن تعاریف که گاهی ممکن است غیر قابل درک و مبهم باشند فاکتور بگیریم و به زبان خیلی ساده آن را وصف کنیم ، مهم ترین شاخصه سمفونیک شدن یک موسیقی  وجود تکامل هست .
تکامل به معنی   تغییر، رشد و شکوفایی.
سمفونی شماره 5 بتهون نتهای  ساده داره .در این سمفونی تم اصلی خیلی تغییر میکنه طوری که گاهی قابل شناسایی نیست. اگر این قطعه رو بدقت گوش بدیم، می بینیم که چطور آرام و یا بلند نواخته میشه و یا تغییر گام و ساز داره ، گاهی تند میشه ، گاهی کُند، اما در اصل مثل تنه درختی است که گاهی گل می دهد و گاهی گل هایش تبدیل به میوه می شوند. همه جا  هویتش با هاش هست.
توی زندگی شخصیمون هم کلاسی ها ، همکارها، دوستها، چه کسایی که به ما نزدیک تر هستند ، یا کسایی که باهاشون  با فاصله رفتار می کنیم...و آدم هایی که با هدف های مختلف  وارد زندگیمون میشوند ، می آیند و می روند. عشق ها متولد می شوند و می میمیرند. گاهی رابطه ها شکلشون عوض میشه و در غالبی دیگر متولد می شوند. هم صحبت ها مون   و آنهایی که نشستیم باهاشون ، درد دل کردیم (اصلا  به درست و غلط بودنش خیلی کاری ندارم ) پای حرفهایمان بودند ، دیر یا زود می روند و مسیرهای زندگیمون عوض میشه . شاید باشند و تکرار  بشند و  نقششون تغییر کنه ولی همه چی قابل تغییر هست.

مهم هنر زندگی کردن و لذت بردن از سمفونیک بودن آن هست و لاغیر.
زندگی پر است از "تکامل" که لازمه اش تغییر است.
زندگی پر است از "تکرار" که پایه واریاسیون است. نوعی تکرار در یک تم ساده که هر بار با "تغییری جزئی" انجام می شود. گاهی ما را به پوچی می کشاند و حتی تکامل را از یادمان می برد.
زندگی پر از سکانسهایی که یک گروه از نت ها را در "شرایط تازه ای تکرار" می کند. هر چه در این تکرار ها تغییر بیشتری انجام شود و گسترده تر باشه ، زندگی سمفونیک تر می گردد. سکانس رنگ دیگری به تکرار می دهد و شرایط تازه را همواره به ما یادآوری کرده و امید به پیشرفت پر رنگی تر میشه.
در زندگی مثل یک آهنگساز بزرگ و ورزیده بودن هنرمندی میخواد که بشه با دادن تغییرات از یک تم ساده و 4 نت ساده ابتدایی، یک قطعه موسیقی  خلق کرد.