۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

درمان استرس

شب از نیمه گذشته ومن فردا مسافر  تهرانِ بزرگ هستم ، امروز من رنگ به رنگ شد بی واسطه مثل هوای عجیب غریب امروز، افتابی شروع شد وباران سیل آسایی داشتیم ولی شب اروم شد....
از صبح خیلی خیلی اتفاقی و بی دلیل استرس داشتم! ولی خوبیش این بود که امروز با دوستم ظهوق قرار بود بریم گردش و این  با هم بودن به گذر زمان سرعت می داد.یکی از دوستهام هم قرار بود بسته ای بیاره برای من که سرویس پستی نارسیس ببره ایران :-)))) قرارمون صف نمایشگاه بود دیدم همدیگه رو و همراه شد رفیق با ما!که و شدی شدیم سه نفر.اتفاق خوبی بود، همیشه که نیاید اتفاقات بد باشه بعضی وقتها هم این شکلی میشه...
نمایشگاه عکس از پاریس بین سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۸ بود که بر پاشنه هال یا به قول فرانسوی ها ،لِ اّل  تکیه کرده بود.پر شور و حال  ... با یک عالمه زندگی. عکاس باشی این جشن بی پایان ، آقای روبر دوانو بوده که معروف ترین کارش بوسه مقابل شهرداری یا به قول فرانسوی ها هتل دو وویل هست. ولی این نمایشگاه در مورد بازار روز پاریس بود که حالا تبدیل شده به لِ اّل در کنار شتله. همه بودن از میوه فروش وسبزی فروش گرفته ، ماهی و مرغ فروش و گل فروش  تا زندگی شبانه  پاریسی.دیدیم و گفتیم و خندیدیم و امروز هم گذشت.
کاش می تونستم از این خانم گل بخرم!

برای من خاطره شد ، جاودانه

معروف ترین کار آقای عکاس

۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

ترجیح دادند وما نظاره گریم

یکشنبه ای که گذشت ، در این سرزمین یعنی کشور پنیر وشراب و تعطیلات بی پایان انتخابات ریاست جمموری بر گذار شد و ملت همیشه در صحنه رفتند رای دادند. سهم من دانشجوی خارجی صرفا دنبال کردن اخبارش بود و عمیقا خوشحال شدم که این سارکوزی عصبی و بی منطق رای اول رو نداشت....ولی فرانسوی های لابراتوار بد شاکی هستند که کی رفته به ماری لوپن رای داده ؛ و به کدوم سیاستش ! 
و من سکوت می کنم ؛ تمام ذهنم رو متمرکز کردم روی برنامه های خودم...به قول معروف بادبادک وقتی اوج می گیره که  با باد مخالف روبرو بشه

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

قتل،قاتل، مقتول

دیشب خواب دیدم که قاتلی هستم فراری  و در حال فرار.در تلاشم که مدارک قتل را از بین ببرم و از طرفی هم کلی عذاب وجدان داشتم . تمام شب را تو ترس واسترس گذراندم . نزدیکای صبح وقتی از خواب بیدار شدم بی نهایت خوشحال بودم از این که قاتل نیستم ، خیلی خیلی زیاد.  الان خیلی خوشحالم. انگار بقیه درگیری های ذهنی ام  بعد  از این خواب تبدیل به یه سری  موضوع های احمقانه شدند. خدایا شکرت. قاتل نیستم.

۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه


امروز با خواهرم صحبت می کردم ، فوق لیسانسش رو تموم کرده  و در حال جابجایی هست .مدارکش رو فرستاده برای بعضی از دانشگاه های آمریکایی و منتظر جواب هست ، میگه دارم کم کم برای اروپا هم اقدام می کنم و مدارکم رو می فرستم.بهش میگم برای هرجایی که فکر می کنم میشه قبولت بکنند مدارک بفرست،برای همه استادها ولو با گرایش های متفاوت بفرست، بعد میایی عوض می کنی ، اگه نخواستی( این کار بین خیلی ها رواج داره ، کاری به خوبی یا بدیش ندارم) .این مدل پذیرش گرفتن از راه دور منو یاد پسرایی می اندازه که توی مهمونی از دم در که میان تو با همه گرم می گیرند و دوست دارند با همه دخترها شماره رد وبدل کنند .براشون فرقی نمی کنه که دختره چی کاره هست ، اصلا قد بلنده یا کوتاه ، سبزه هست یا بلوند....در کل بگم دنبال یه چیز هستند.....حیف که می خوام مودب باشم....

روزگار قشنگی نیست، یعنی شرایط نمی گذاره قشنگ باشه!



۱۳۹۱ فروردین ۲۵, جمعه

حساب کارت دست خودت باشه و افسارتو دست هیچ احدالناسی نده.
به قول عوام.... خیلی حواستو جمع کن!

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

فضای محل کار من

دوستی‌های این‌جا مدلشون فرق داره. توی لابراتوری که کار می کنم،چه محقق ها و چه دانشجوها با هم مثل  خانواده  هستند و اگه کاری از دستتشون بربیاد برای هم انجام می دهندولی هیچ‌کس دلبسته‌ی اون یکی نمی‌شه. میشه که هر کسی از فردا دیگه نیاد ؛ حالا این نیومدن می تونه به هزار دلیل باشه . تا هستی عزیزی و وقتی میری باید یکی دیگه جای تو رو بگیره عین تو که جای یکی دیگه رو پر کردی. همه‌ی آدم‌های این‌جا به شکل  ترسناکی عادت دارن به خداحافظی.با خنده هاشون میتونی بخندی ولی وقتی تنها هستی ، تنهاییٍ!
این‌جا که باشی زندگی بی‌رحم تر یا مهربون تره .

۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

پاریس رو دوست دارم با نوتردام اش، با پل های دوست داشنتی اش با فاصله هاش و فقل هایی که شاید بشه باهاش فاصله ها رو پر کرد. کاش من هم خرافاتی بودم، همین!

۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

گـفـتـگـویی با سـنـگ 
سنگ
سنگی اینجاست
می‌زنم بر در سنگ.
-منم،
راهم ده به خود
من می‌دانم
درون تو هزارتویی هست
خالی و نادیده، باشکوه
که زیبایی‌اش هرز می‌رود
و گام‌های هیچ‌کس
بر آن سکوت مادرزاد
پژواک نمی‌زند.
.
-خالی و نادیده، باشکوه؛
این درست.
ولی بدون «جـــا» برای دیگران،
من پــرم از سنگ.
زیبا؟ شاید خب
ولی نه خوشایند احساس تو
که ضعیف است و نرم.
می‌توانی با من آشنا شوی
ولی هرگز
مرا نخواهی شناخت
از درون - از میان.
.
-دور شو
من سخت بسته ام
حتی اگر تکه تکه کنی مرا
پاره‌سنگان من
راه نخواهندت داد
حتی اگر آسیاب کنی مرا
دانه‌شن‌های من
بر تو بسته خواهند بود
.
-مرا از سنگ ساخته‌اند، می‌فهمی؟
باید،
و باید صورت سنگی‌ام را حفظ کنم
دور شو
من برای خندیدن
عضلاتی ندارم
بر این چهره، این جمود.
.
سنگ
دنیای من، آنقدر چیز خوب دارد
که دست‌خالی آیـم
و دست‌خالی بروم.
خواهی دید
و گواه من از بودن‌ام در تو
فقط کلماتِ من خواهد بود
که البته
کسی باورش نخواهد کرد.
.
سنگ
می‌زنم بر در سنگ.
-وقتم کم است، سنگ، نـَـه هزار سال.
بگذار دمی زیر سقف تو باشم.
.
-تو انگار باورم نمی‌کنی.
برو از برگ بپرس
همین پاسخت خواهد بود
برو از قطره بپرس
همان پاسخت خواهد بود
اصلاً راه دور نرو،
تار موی خودت؛ از او بپرس.
می‌دانی،
تو مرا به خنده می‌اندازی
خنده که نه، قهقهه
هرچند
که من نمی‌دانم چگونه بخندم.
می دانی که من سنگم
.
سنگ
سنگی اینجاست
می‌زنم بر در سنگ.
-...
-برو، من دری ندارم.

اسم شاعرش یادم نمیاد، چندین سال از اولین باری که خوندمش گذشته ولی برای من همچنان دلنشینه

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

بوس

تا حالا شده که دلتون بخواد خودتون رو ببوسيد؟
من که الان خيلي دلم مي خواد.....
صرفا مي خوام کمي به خودم محبت کنم، از بس که صبح تا شب یه سوزن دستمم می گیرم و فرو می کنم به بدنم میگم آی آی آی .دیگه تنبیه و توبیخی در کارنخواهد بود ،می خواهم با خودم مهربون باشم
.

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

استرس های بی پایان

برای رفع استرس های ناشی از تز یا هر موضوع استرس زایی  می شه کارای مختلفی انجام داد که تقریبا به یک میزان نوسانات درونی را آروم می کنن. پیاده روی با گام های بلند وتند ، شیرجه زدن تو آب، آواز خوندن با صدای بلند، تاب بازی کردن برای ساعت ها، گاز گرفتن، زدن تو سر توپ با تمام قدرت در ورزش اسکوواچ ، داد زدن، گوش کردن به موسیقی با صدای بلند، نوشتن، درک شدن و نوازش شدن، عروسک بازی کردن، باغبونی کردن، گریه کردن، بدور ریختن و فراموش کردن، دویدن. حرف زدن،درک شدن،حرف زدن و بازم حرف زدن با کسی که دوستت دارد نه با اونی که فکر می کنه دکتر روانپزشکته یا معلمت.
و در نهایت یک موردی که به تجربه میترا میشه بهش اضافه کرد ؛ گلف !
میگه توی زمین گلف میشه توی زمین سبز و بی انتهای گلف رکورد زد....رک ورد

۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

حرف زیاد است، اما نه برای گفتن...