۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

Et si tu n'existais pas
Dis-moi pour qui j'existerais
Des passantes endormies dans mes bras
Que je n'aimerai jamais
Et si tu n'existais pas
Je ne serais qu'un point de plus
Dans ce Monde qui vient et qui va
Je me sentirais perdu
...J'aurais besoin de toi
من عاشق ،این ترانه عاشقانه هستم
بی نظیره
فسرده در دل تابستانی داغ

در تکراری غم انگيز ,

بی علاقگی ,

دلسردی مرگ زا


مارگوت بيکل

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

شما چی فکر می کنید


این عکس از خانمی به نام شادی هست.
حس آرامش رو به من منتقل می کنه
احساس می کنه دو انسان ماسکهاشون رو برداشتند
ماسکهای گرد گرفته در شلوغی و هیاهو

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

اسماعیل فصیح هم رفت
من فصیح رو با ثریا در اغماشناختم ،با نوشته هایش دهه 60 ایران رو حس کردم
احساس می کردم سنگینی فضای شهر رو
احساس می کردم غریبگی و درماندگی آدم ها رو
احساس می کردم گسستگی های فکری رو
یک جایی میگه
یک سری آدم سیر در رفته بودند از ایران به ترکیه و کشورهای غربی و در کافه ها و مهمانی های آنچنانی خوش می گذراندند، بعد این طرف توی ایران ماجرایی بود که نگو و نپرس.
اون موقع 13سالم بود، یادمه سه بار خوندمش .
تابستون های گرم یزد ، من بودم و صدای لطیف مارتیک و رمانهای ایرانی و خارجی دوست داشتنی
اسماعیل فصیح،بزرگ علوی،احمد محمود،غلامحسین ساعدی و..
چه نوستالوژی قشنگی برام خلق شد.
کتاب بعدی که از اسماعیل فصیح خوندم 14 یا 15 سالم بود ، یادمه تو امتحانهام بود و چه کیفی میداد این لجبازی با خودم
داستان برام تکان دهنده بود و رفتاری که با خداداد میشد اعصابم رو به هم می ریخت
.تعصب ذهن آدمها رو محسور می کنه
هر کار حیوانی میکنه و توجیه میکنه
روحش شاد
آموختم، مرور کردم و به یقین رسیدم با نوشته های مرحوم فصیح

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

دروغ ها راست میگویند
در این خلوت شلوغ
در این ازدحام بی کسی
فریاد سکوتم را کسی نمیشنود
نزدیکی به خودم چقدر دور شده است
دروغ ها راست میگویند
عقربک های ساعت
برای عشق نمی ایستند
زمان باد راهم جا میگذارد
مجالی برای ماندن نیست
بادبادکها بازیچه یک باد میشوند
انگار پرواز از ياد رفته است
وقتي اوجي براي پريدن نيست
باید رفت
جایی برای ماندن نیست

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

گریه

آخرین بار تو هاید پارک لندن حسابی گریه کردم؛
بعد از مدت ها بود که گریه می کردم
در حال حاضرهنوز هم جا دارم واسه اشک ریختن ..عجیبه !
وجودم اروم ارومه ..تنها یه حس اشنا که هزار ساله باهامه ..
داره دیوونه ام می کنه

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

امید




اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.

میرحسین موسوی بیانیه نهم

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

بازار

نارسیس داره می نویسه
نارسیس می نویسه بازار چیه؟
چی میگه و چه نقشی در تحولات اجتماعی - سیاسی داره ؟
و....