۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

طوفان آرامش


پاریس که هستم ، خودم رو مجبورمیکنم که منظم باشم، نسبتا زود از خونه در می آیم ، باید خط مترو عوض کنم. یعنی خط چهارده رو تو شطله عوض کنم و خط چهار رو بگیرم . هیاهوی مردم توی این راهروهای دراز ایستگاه شطله برام استرس زا هست ، زن‌هایی با پاشنه‌های بلند و مردهایی با کت و شلوار و کراوات و دانشجوهایی با لپ‌تاپ و کتاب توی این ساعت راهرو ها میدوند بعد پله‌ها را دو تا یکی به سمت پایین و بالا طی می‌کنند و به هم تنه می‌زنند تا بتونند زودتر برسند .برای من همیشه این صحنه عجیب است. همه دیرشان شده؟ سه دقیقه دیر کردن همه چی رو به هم میریزه ؟یا همه با هم دچار استرس مدرنیزه هستند.
از روزی که اومدم وایمر بیست روزه گذشته و من که احساس می کنم تو یک جزیره نا شناخته سرشار از سکوت افتادم .اینقدر همه چی آرومه که من هم ساکت شدم، بعد از هیاهو و شلوغی بی پایان تهران و پاریس ، تو این شهر ضرب آهنگ زندگیم خیلی کند هست وتا حدودی دوست داشتنی .
هیچ اثری از پاریس و مشغله های بی پایان ،درس و تفریح و هنر نیست . فاصله من تا دانشگاه از زمان حاضر شدن و برگذاری بازی چی به چی می یاد و از آسانسور یک ساختمان دوازده طبقه پایین اومدن تا سر کلاس بودن یک ساعت هم نمیشه . تو مسیرم هم از جلوی خونه گوته و مرکز شهر هم رد میشم با این حساب اینقدر وقت دارم که قهوه ام رو بگیرم و بشینم سر کلاسم.
اینجا اکثرا هوا ابری هست و من زیر بارون بی پایان اینجا سکوت کردم ،یعنی اصلا صدام به جایی نمی رسه که حرفی بزنم . تجربه بدی نیست ولی همیشه از سکوت می ترسیدم، من و سکوت !!اصلا بی ربط هست ،علامت خوبی نمی تونه باشه . سکوت من یا مال پیش از طوفان است یا افسردگی بعد از طوفان . ذهنم به شدت درگیر هست و همین می ترسوندم. به شدت حافظه ام فعال شده ، داره می گرده و می گرده . نمی دونم کجا می ایسته و به چی می رسه.
......

۸ نظر:

Nima Ghasemi گفت...

خیلی خوبه که این تجربیات ات رو می نویسی... برام همیشه جالب بوده که اگزیستانس شهروندان کلانشهر رو با اگزیستانس شهروندان شهرهای کوچیک مقایسه کنم... البته برام جالب هست بدونم در یک کلانشهر جهان سومی مثل تهران تجربه چطور با یک کلانشهر اروپایی تفاوت می کنه... از این یادداشت ها باز هم گذاشتی خبرم کن

ناشناس گفت...

تجربه زیبا وجالبی هست، من از این جور جاها خیلی خوشم میاد شهری پر از سکوت و آرامش، بی دلیل نبوده گوته ازش دراومده :)

sahar golkar گفت...

baroon o sokot o hafeze
aali boood narcisss
mano zire baroon yad konia

ناشناس گفت...

برای نیمای محترم
توی روانشناسی محیطی، تاثیر محیط بر فرد و بالعکس رو مطرح می کنند.منتقد و موافق های زیادی هم داره ولی من به شدت تاییدش می کنم.از نگاه فلسفه اگزیستانسیالیستی هم بررسیش خیلی خیلی جالب هست ، اگه کمکم کنی و کلیدهاش رو دستم بدی ،خیلی لطف بزرگی در حقم کردی

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

ناشناس محترم ،
سکوت خیلی خوبه ولی در حد خودش

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

سحر عزیزم ، من همیشه به یادت هستم، خودت و مهربونیت

وستا گفت...

من معمولا از اینجور آرامش خسته میشم...وگاهی بی انگیزه....

sarah گفت...

سلام
خیلی جالب مطالب رو می نویسین و قلمتون بسیار دوست داشتنیه و مهم اینه که خیلی راحت حالات و شرایط موجود رو میتونید بیان کنید و خواننده کاملا اون نوشته هایی رو که میخونه حس میکنه.
موفق باشید.