۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

زیور خانوم زن بسيار بي سليقه اي بود و هيچ شباهتي به كوكب خانم ، همان زن ِ تميز و مرتب و معروف ِ كتاب فارسي دبستانمان نداشت . از وقتی که تهران  اومدیم برای کار توی خونه میاد خونه ما و احتمالا" روزي كه خداوند وظايف بندگانش را مشخص مي نمود ، وظيفه سنگين  ِ سلب كردن هر گونه آرامش و آسايش و خواب راحت از خانه ي ما را ، به گُرده ي او نهاده بود  !
صدايش كه مي آمد من ، خواهرم  و پدرم ، هر کدوم جداگونه درخواست می کردیم که با وسایلمون کاری نداشته باشه .
وقتي كه كارش تمام مي شد ، اگر سایه سنگین مامانم بالای سرش نبود خانه مان فرق چنداني با زمان آمدنش نمي كرد .در عین حال  بوي ِ سوزناك وايتكس همه جا را پر مي كرد چون عادت داشت براي هر متر مربع يك قوطي وايتكس يا به قول خودش " وايتز " استفاده كند ! بعد از رفتنش ، همه جا بهم ريخته تر هم مي شد هر چند در ظاهر تمیز شده بود چون همه چيز را جا به جا مي كرد و به سليقه ي خودش مي چيد  یا هر جا دوست داشت می گذاشت که بعد از رفتنش باید کلی انرژی صرف می کردی تا پیداشون کنی! اينجوری بود كه سیمهای کامپیوتر بابام تو ماکروویو بود  و لوازم آرايش من ،توی کمد لباسهای بابام !
با تمام سر به هوا بودنش ، به شدت دوست داشتني بود و با همه ي شلختگي اش ، خیلی مهربون  .رفتارش  من رو یاد گلاب آدینه می انداخت توی فیلم زیر پوست شهر .دیشب که مامانم از تمیز کاری شب عید می گفت و این که امسال پسرش مریض هست و نمی تونه بیاد.... دلم براي همان صداي جيغ مانندش ، كلمات مسلسل وارش ، خنگي ِ بي حد و حسابش و معرفت و مهرباني اش تنگ شده و زير لب مي گويم:زیور خانوم يادت هميشه به خير !

هیچ نظری موجود نیست: