۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

درسته که تحویل سال رو در خواب تشریف داشتم ؛ درسته  وسط تز  تحقیق های عجیب و غریب  یادم میره این سالها چطوری می آیند و می روند ؛ درسته که اسیر جبر جغرافیایی هستم و داستانهای غم انگیزش. ولی از دیروز کلی احساس خوشبختی و دوست داشته شدن کردم .برای اولین بار توی عمرم surprise شدم! اونم چه surprise ای! D: راه به راه کادو گرفتم و اتفاق های خوب خوب! آخریش هم کادوی ظهور دوست مراکشی ام بود.دیگه کسی با من صحبت نکنه D:

هیچ نظری موجود نیست: