۱۳۹۱ مرداد ۱۶, دوشنبه

امروز دچار رخوت تابستانی هستم یا بهتر بگم تنبلی ، خیلی خوشایند نیست که می بینی توی لابراتوار فقط خودتی وخودت....درحال قانع کردن خودم هستم که من برای چی اینجام و چی کار دارم و..
نمی دونم دقیقا چه حسی است ؟ دلتنگ میشم ، برمی گردم  به یک قصه ناتمام ، هیجان زده گی ، انتخاب خودم بوده ، خودخواهی های بی پایان خودم بوده ، فرار از شرایط کنونی و آینده ، هوس ، وسوسه ، تسلیم، خیانت، امید به زندگی، شروع، شایدم پایان...
و نمی دونم که چرا انقدر سخته ؛ تن دادن به همه این حس ها  ؟
تعهد ، اخلاق، صداقت، ترس،  دلسوزی، خودخواهی، کنترل نفس، بی جربزگی، خریت ، شایدم خیلی ساده تر از همه این ها تنبلی.همه رو با هم دارم !
شنبه شب یک جلسه مدل ماه رمضانی رفتم، یک شنبه با رفتیم یک قصر توی جنوب پاریس رو ببینیم ولی من بار هم کلافه هستم.بازم فرق نکرد.
ظاهرا معتاد شدم به کشف های جدید در آخر هفته ها..سیر آفاق و انفس می کنیم ....باشد که رستگار شویم

هیچ نظری موجود نیست: