۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه


چتر منو یاد زمستان می اندازه و زمستان منو یاد برف و برف منو یاد کو چه های خیابان خوردین و کوچه های خوردین  منو یاد پیاده روی های روزانه من و مامانم  واین که  چرا  تند تر از من راه می رفت و زودتر می رسید  و زودتر رسیدنش منو یاد بتمن می اندازه وبتمن منو یاد علامت  خفاشی سیاه توی زمینه زرد و زرد منو یاد آفتابگردان و آفتابگردان یاد ونگوگ و ونگوگ یاد شهر ول اوز می اندازه و ول اوز منو یاد حفظ خاطره هام
عود روشن کردم که از بوی نم راحت بشم ولی بوی عود مرا یاد شهر کتاب  می اندازه  و شهر کتاب  یاد  همه  پرسی زنی های تابستانی ام با پدرم و پدرم منو یاد خواسته های بی انتهای من و  هرچی  دوست داشتم رو  دیوانه وار برایم خرید و دیوانه وار خرید کردنش منو یاد ژان وال ژان می اندازد و ژان وال ژان یاد شمعدان های نقره و شمعدان های نقره یاد هفت سین و هفت سین یاد عطر سیب و سمنو  و عطر سیب منو  یاد عید و عید یاد مهتاب و مهتاب یاد موسیقی و موسیقی منو یاد قشنگی های زندگی ام 
می بینی ! این بارون گذشته از این که خیس ام کرده ،حافظه پر شر و شورم رو هم انداخته به جونم.
بعد میگن بارون همه چی رو میشوره و میبره !

هیچ نظری موجود نیست: