۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

برای دوست عزیزی که دوست دارم آمریکایی بدونمش

همیشه گذشته ، گذشته ....
از اولین روزی که خودم رو شناختم، اولین روزی که مدرسه رفتم، اولین روزی که فهمیدم دارم بالغ میشم و چندان علاقه ای به عاقل شدن ندارم .اولین باری که دوست داشتن رو تجربه کردم تا همین امروز که روز دهم ماه دهم سال دو هزار و ده بود تا همین چند دقیقه پیش که چایی آخر شبم رو حاضر کردم؛ همه و همه گذشته هایی هست که گذشته।
ولی نمیدونم چرا از مرور خودم لذت می برم ।مشاهده تغییراتی که فقط با گذر زمان و کسب تجربه به وجود اومده।
هرچی بیشتر قالب رفتاریم عوض میشه،غم شیرین گذشته برام پر رنگ تر و جذاب ترمیشه !

۳ نظر:

Sarah M گفت...

در کل باهات موافقم اما نه اینجاچون من اغلب از مرور کردن خاطرات اذیت میشم و در هر شرایطی که هستم بیشتر سعی میکنم ردپای قدم قبلیم رو پاک کنم ... چون همیشه به این موضوع فکر میکنم که چرا و چطور انقدر سریع هست ها به نیست ها تبدیل میشن ؟ ...

Sarah M گفت...

در کل باهات موافقم اما نه اینجاچون من اغلب از مرور کردن خاطرات اذیت میشم و در هر شرایطی که هستم بیشتر سعی میکنم ردپای قدم قبلیم رو پاک کنم ... چون همیشه به این موضوع فکر میکنم که چرا و چطور انقدر سریع هست ها به نیست ها تبدیل میشن ؟ ...

Hamed گفت...

سلام... منم با نظرت موافقم
مرور خاطرات تلخ يا شيرين گذشته و تجربه هايي كه به دست اومده لذت داره ولي تلخي بعضي چيزا هر وقت كه مرور ميشه آه از نهاد آدم بر ميباره...
this is life,,,no other way