۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

مادربزرگ رنگارنگ من

تو هم روزي اينجا بودي مادر بزرگ نازنين من ! يادت هست هر روز لابه لاي آن همه نواي ِ دلنشین قران و دعا ؟ اما از وقتي كه رفته اي ، صدایی از آوای زیبای قران تو رو نمی شنویم ، هيچ نشاني از تو برای ما بازمانده ها نگذاشتی و خیلی غریبانه رفتی. شاید سزاوار مرگ خود خواسته ات بودی. سرزمین وحی و میان از سر زمین وحی برگشته ها . همه آمدند ولی تو ماندی برای همیشه.

راستش دلم برايت تنگ شده، اما از خواب هايي كه ديگر از تو نمي بينم خسته نيستم! از این همه تنهایی و دلتنگی بعد از تو هم خسته نیستم! من از پرنده سرگردان مرگ خسته ام كه ناهنگام ، به روي طاقچه ي زندگي ما نشست ! خسته ام اما دل خوشم به همان رد پاهايت ، كه مقابل خانه جا گذاشتي . رد پايي كه حتي باران هم دلش نمي آيد ، آن را از كوچه ي ما بشويد ! با هر حج واجبی ، با هر عید قربانی و با هر بازگشت حج رفته ای یاد تو زنده است.

۴ نظر:

حامد.ظ گفت...

خدا ايشون چقدر دوست داشته ! خوشا به سعادتشون.
براتون آرزوي صبر مي كنم.

loolivash گفت...

خیلی زیباست نارسیس جان. من هم از پرنده سرگردان مرگ خسته ام.
خدایا رفتگان را بیامرز و بازماندگان را بنواز.

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

مرسی ،ممنونم اقای مهندس

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

اه ممنونم فریبای عزیز و دوست داشتنی