۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

یه دوستی تو ایران داشتم . در ارتباط بودیم در حد همکاری و نه بیشتر . ده روز پیش توی مسنجر آن لاین گیرم انداخته که داریم میاییم فرانسه... برای ما تور جزایر قناری بگیر و هتل بگیر و ....عملا بنده در خدمت ایشون و شوهرشون باشم. اول بی اعتنا شدم ولی بعد نمی دونم چه حسی بهم گفت اگه می تونی مثبت باشی چرا که نه؟

....بعد از چند روزی که ‍‍پاریس بودند چنان رفتاری از خودش نشون داد که واقعا می خوام سرمو به دیوار بکوبم به دیوار.آخه یکی نیست بهم بگه دیوانه چرا؟وقتی بهش میگم خودم کلی کار دارم میگه بعد از این همه سال کارهای خودت هنوز تموم نشده؟؟؟؟یعنی بعد از چند سال تنها جمله ای می تونی بگی اینه؟ اینم یکی از اون شگردهایی است مردم استفاده می کنند تا حس گناه و پوچی رو بهت تحمیل کننن . منم دوست های زیادی داشتم الان باهاشون در ارتباط نیستم. خیلی هم شاید نزدیک بودیم. اولین چیزی به ذهن من میاد اینه حتما سرشون شلوغه و وقت ندارند. یکی درس می خونه، یکی شوهر و بچه داره اون یکی . تا وقتی جای هر نباشی، تو زندگی شون نباشی نمی تونی بفهمی چقدر پیچیدگی های زندگی رو سرشون تلنبار شده یا اصلا راه زندگی آدمها عوض شده.یه احتمال دیگه هم وجود دارد. گیریم بدترین حالت. آدما عوض می شن. شرایطشون عوض می شه. در هر صورت این چند روز حس بدی داشتم و احساس می کردم کلی بهم توهین شده...

خوبیش اینه که می گذره و درسهای بزرگیی که برای آدم میمونه


۲ نظر:

hamideh گفت...

آخ آخ آخ !! حالتو میفهمم، منم ازینجور دوستا کم ندارم !! ولی به قول خودت تجربه بدی نیست، برا آدم شناسیمون خوبه !! ;))

H.M گفت...

آخ آخ آخ !! حالتو میفهمم، منم ازینجور دوستا کم ندارم !! ولی به قول خودت تجربه بدی نیست، برا آدم شناسیمون خوبه !! ;))