۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

یگانه پرونده دوست داشتنی من


تلاطم های روح خودم رو که خودم باعث شون هستم را دوست دارم ... اين كه هر روزم داره روز قبل رو نقض مي كند ... ديروزم رو خُرد مي كنم و دارم سعی میکنم امروزم رو تر و تازه از لابه لاي زَر ورق بيرون مي كشم ، نگاهش مي كنم و ته دلم از حضور اين همه تازگي هیجان زده می شم و لحظه به لحظه ای که سرشار میشه از تازه شدن و نو شدن ... اين كش مكش هاي بي حد و حساب را دوست دارم ... اين بالا و پايين شدن هاي تمام نشدني زندگي ام را ... اين بي خيالي هاي مستانه رو دوست دارم که فقط منم و من که دارم ترسیم می کنم زندگی رو و بدور از تمام باید ونباید ها ، اين كه زندگي را بگذاري براي خودش ول بچرخد و سر به سر روزگار بگذارد و خودت با خيال آسوده ، كتابت را بخواني و بنویسی و بیشتر بشناسی و سعي كني دُمت به جايي گير نكند ... اين زندگي شعرگونه ي پر از رقص را دوست دارم ...دوست دارم تنها پرونده باز زندگیم همینی باشه که روی میز استادم بازه....حداقل این روزها دنیا رو اینجوری میخوام

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی خوب مینویسید، به دل میشینه!‌