اين تلاطم های هر روزه را دوست دارم ... اين كه ديروزت امروزت را نقض مي كند و
امروزت فردايت را و هر روز از نو ... ديروزت را خُرد مي كني و امروزت را تر
و تازه از لابه لاي زَر ورق بيرون مي كشي ، نگاهش مي كني و ته دلت از حضور
اين همه تازگي لبريز مي شوي و لحظاتت را سرشار مي كني از تازه شدن و نو
شدن ... اين تناقض ها را دوست دارم ، اين بازي هاي رنگ و وارنگ روزگار را ،
اين آرزوها و روياهاي ديروز را كه امروز جز شنيدن قهقهه هاي مستانه ،
جوابي برايشان ندارم ... اين كش مكش هاي بي حد و حساب را دوست دارم ... اين
بالا و پايين شدن هاي تمام نشدني زندگي را ... اين بي خيالي هاي مستانه را
دوست دارم ، اين كه زندگي را بگذاري براي خودش ول بچرخد و سر به سر روزگار
بگذارد و خودت با خيال آسوده ، كتابت را بخواني و چای بنوشی و سعي كني
دُمت به هیچ جا گير نكند ... اين زندگي شعرگونه ي پر از رقص را دوست دارم ...
۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر