۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

سلسله بحث های بی پایان

یکبار تو محل ترک اعتیاد به معتاده می گفتن بگو "الف". معتاده هم زیر بار نمی رفته و هر کاریش می کردن نمی گفته "الف" . بعد یک رهگذری که داشته رد می شده بهش می گه عمو جان چرا انقدر خودتو و دیگرون رو اذیت می کنی؟ یک کلام بگو "الف" و خودتو خلاص کن. معتاده بر می گرده می گه: آخه اگه بگم "انف" اونوقت می گن بگو "ب" و اگه بگم "ب" اونوقت می گن بگو "پ" ، ....
منم بعضی وقتا احساس این معتاده رو خیلی خوب درک می کنم. ترجیح می دم برای بعضی از چیزا توضیح خاصی ندم یا سعی نکنم دلیل مشخصی را ارائه بدم چون اگه قدم اول رو بردارم مجبورم دلیل های دیگه ای را که اون دلیلم را ساپورت می کنن رو هم بگم و بدین ترتیب مساله بیخ پیدا می کنه بخصوص اگه بخوام دلیلی رو بیارم که به طریقی به گذشته بر می گردد. بعضی وقتا یادآوری بعضی از چیزا مثل هم زدن یک دیگ پر از همه چی می مونه که هر چی بیشتر همش بزنی بوی گندش بیشتر بلند می شه. همون بهتر که بذاری راکد و خفته باقی بمونن. جر وبحث اضافی با بعضی آدمها هیچ فایده ای نداره به نظر من
بدین ترتیب اولا تمام روان کاوها و روانشناسا بخصوص تحلیلی کارا بی زحمت برن سره کوچه بوق بزنن. دوما گفتگو و بحث و استدلال ... کیلیویی چند


هیچ نظری موجود نیست: