۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

من هرماه مهمان دارم که میشه از ایران باشند یا هرجای دیگه ای .این اسمش مهمان داری هست  و حس خوبی دارم....
ولی هر از گاهی معاشرت میکنم چون آدمیزاد هستم و دوست دارم .به طور کلی در این دوره از زندگیم  بغیر از کسانی که توی لابراتوار باهاشون همکار هستم  و لحظات خوبی رو باهاشون می گذرونم؛ سعی میکنم اگه جایی دعوت میشم برم و آدمای دیگه ای رو هم ببینم. منتها نمی چسبه که نمی چسبه. نه اونقدری جذاب  هستند که بتونم بگم  باهاشون از ته دل می خندم، دیوونه بازی می کنم و خوش می گذره و نه اونقدری حرف زدن و بحث کردن باهاشون لذت بخشه که بگم روحم تغذیه می شه و به معلوماتم اضافه می شه.  پیدا کردن کسی که رو اعصاب نباشه و مورد اول و دوم رو هم داشته باشه که تقریبا غیرممکن شده برام...همه چی عجیب غریب شده، همه چی!

هیچ نظری موجود نیست: