۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

چگونه می شود به آن کسی که می رود اینسان،
صبور،
سنگین،
فرمان ایست داد.
فروغ فرخزاد

به یه جایی می رسی که  احساس می کنی بهتره  تو دلت تمومش کنی. زیادی یک طرفه شده و برگشتی در کار نیست. ولی توی ذهنم  یک پرونده باز و نا تموم  هست که دست کمی از یه زخم باز نداره.
همین
پشیمون نیستم، فقط غمگین و متاسفم.
ثبت شود برای آینده.
-----
امروز جشن آخر سال لابراتوار هست و من حس خوشایندی ندارم  نه  هیچ هیجانی و نه حتی حس عید .  این سومین سال و امیدوارم آخرین سال  جشن توی این لابراتوار باشه . دو سال قبل خوشحال بودم  و چند روز بعدش میرفتم تهران. امسال  خیلی کار دارم و باید تمومش کنم .

هیچ نظری موجود نیست: