۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

عقاید یک دلقک


اگرخیلی وقته تنهاهستید،اگه دیگه حوصله حرفهای روزمره رو ندارید، اگه می خوای خلوت کنید اما از طرفی هم دلتون نمی خواد تنها باشی،عقاید دلقک یکی از بهترین کتابهاست،اینجا یه دلقک هست که زندگی اسفناکش رو برات به بهترین وجه ممکن تعریف می کنه،در بعضی از صفحات کتاب احساس می کنی توی کافه نشستی در حالی که یه دلقک همراه با دنیایی از تنهایی و مالیخولیا،داره باهات حرف می زنه واین قدر خوب حرف می زنه که نمی خوای حرفش رو قطع کنی.
کل داستان در بازه زمانی سه ساعته میگذره ولی
پرش هاي موزون به گذشته و موقعيت هاي ديگه باعث میشه با دنيايي آشنابشی كه مردمي هستند كه از احساس عادي ترين خواستهاي ديگران عاجزند.در کل کتاب لذت بخشی هست.
شخصیت هانس اشنیر و نگاهش به جامعه بعد از جنگ آلمان کهنه،بیات نشده و میشه با هاش همزاد پنداری کرد.
...فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند. مشروب و ماری.دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می‌کند.مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه.

...در این چند هفته‌ی آخر مهم‌ترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد یعنی تمرین حرکات صورت را انجام نداده بودم. دلقکی که اساسا با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند می‌بایستی سعی کند دائما عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین مدتی روبه‌روی آینه می‌ایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج می‌کردم خودم را از نزدیک نظاره می‌کردم تا احساس بی‌گانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیک‌تر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم. و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم حدود نیم ساعت در روز به خود می‌نگریستم. و این کار را آن‌قدر انجام می‌دادم که حضور خودم را نیز از یاد می‌بردم: از آن‌جایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگی‌ام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرین‌ها خیلی راحت وجود خودم را فراموش می‌کردم. آینه را برمی‌گرداندم و بعدا اگر در طی روز به شکلی تصادفی خودم را درآینه می‌دیدم مردی غریبه در حمام یا دستشویی من بود. کسی که نمی‌دانستم که آیا او موجودی مضحک است و یا جدی؟ مردی با بینی دراز و صورتی به‌سان ارواح و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که ممکن بود با سرعت پیش ماری می‌رفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم

۴ نظر:

وستا گفت...

اینکه چشمان کسی بتونه آدمویاد خود واقعیش بندازه....فوق العاده اس...واینکه همچین کسی کنار آدم باشه فوق العاده تر...

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

بی نظیره، فکر می کنم معنای خوشبختی باشه

hesam_pater گفت...

خیلی جالب و دلنشین بود

به قول حافظ
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند...... جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

همه جملاتیت یه نصیحت داره...

http://phonethe.blogspot.com/ گفت...

جدا،دارم نصیحت می کنم،،،،
من کلا از نصیحت کردن و نصیحت شدن خوشم نمی یاد